پس از اینکه راهزنان پول قمارش را می‌دزدند، این قهرمان آمریکایی به دنبال آن‌ها وارد شهری دیگر می‌شود تا از آن‌ها انتقام بگیرد....

جرمیا هفت ساله ،از خانواده سرپرستش بیرون می رود، و زندگی آشفته اش را همراه مادرش به نام "سارا" به جاده ها می کشاند...

(خشایار اول)، پادشاه ایرانیان، که پس از شکست بابلیها امپراتوری خود را از هند تا مصر گسترش داده، درحال برگزاری یک مهمانی جشن برای مردمان خود در ارگ شوش برای نشان دادن ثروت و شکوه و جلال خود است...

فیبی̎ دختر امریکائی، که به دعوت دوستش به مونت کارلو آمده است، در می‌یابد که دعوت، تنها یک تعارف بوده ، بنابراین بی‌پول و بی‌راه بازگشت، ناگزیر میشود راهی برای زندگی پیدا کند...

(استالون) به پدر در حال مرگش (داگلاس) قول می دهد تا بزهکاری را کنار بگذارد و آبروی از دست رفته را به خانواده اش بازگرداند. ولی تلاشش در این زمینه، هم برای هم پالکی هایش و هم برای «وندتی» (رومانوس)، گنگستر گروه رقیب، یک معماست ...

داستان آرتورو باندینی جوان که عاشق پدرش سووو، مادرش "ماریا" و برادرانش می باشد.

داستان درباره زوجی که نمی خواهند از خود بچه دار شوند و یک زن باردار و مجرد که برای مدتی به خانه احتیاج دارد ، رابطه این سه قهرمان داستان حداقل عجیب است.

بارنابا، یک راننده اتوبوس بی ادب که از توجه زنان برخوردار است، یک روز با پرنسیپسا کریستینا، شاهزاده خانم یک شاهزاده محلی آشنا می شود.

در جریان وقوع حمله ی نیروهای سیاره ی «مونگو» به زمین، «دکتر هانس زارکوف» فضاشناس ، قهرمان فوتبال امریکایی و محبوبه اش «دیل آردن» (آندرسن) را با خودهمراه می سازد. آنان راهی مونگو می شوند. جایی که «امپراتور مینگ» ظالم (فون سیدو) بر آن حکمرانی میکند ...

"الیا"، یک کشاورز ثروتمند، به همراه تنها یک زن سیاه پوست به نام "مامی" هنوز در مرزعه خود زندگی می کند. در یک شب بارانی، یک دختر زیبا در خانه او را به صدا در می آورد. اما او متوجه می شود که "الیا" تلاش می کند از زنان در زندگی خود دوری کند و...