هیچ کاری نکن بمان و بجنگ یا ترک کن در سال 2010، زنان یک جامعه مذهبی منزوی با آشتی دادن یک واقعیت وحشیانه با ایمان خود دست و پنجه نرم می کنند.

یک سال پس از ناپدید شدن دختر چارلی ، دختر دیگری از الرود ، جورجیا ناپدید می شود. چارلی که متقاعد شده است ارتباطی وجود دارد...

مردی که در گذشته زندگی می کند و زنی که فقط به زندگی در حال اعتقاد دارد ، توسط یک طوطی به هم می رسند و …

یک بچه پرورشگاهی که علاقه زیادی به نقاشی و کارهای هنری دارد مجذوب مادرخوانده جدیدش میشود که بسیار عجیب غریب و فراموشکار است ...

در زمان جنگ جهانی دوم پس از اینکه هواپیماهای ژاپنی بندر آمریکایی پرل هاربر را بمباران می کنند ارتش آمریکا وارد جنگ شده و پس از چند سال موفق به شکست دادن ژاپن در بسیاری از مناطق جنگی می شود . ارتش آمریکا تصمیم دارد جزیره استراتژیک ایووجیما را نیز تصرف کند و بنابراین با 30 هزار سرباز وارد آنجا می شود اما در روز اول نبرد بیش از دو هزار سرباز آمریکایی کشته می شوند ولی در نهایت موفق به فتح جزیره می شوند . در روز پنجم نبرد یکی از عکاسان حاضر در منطقه عکسی از شش سرباز را که در حال برافراشتن پرچم آمریکا در بلندی جزیره هستند می گیرد و این عکس شهرت زیادی را برای این سربازان بوجود می آورد . دولت و ارتش تصمیم می گیرند از این عکس و آن شش سرباز استفاده تبلیغاتی کند و بنابراین از آنها دعوت می کند که به کشور بازگردند تا در تورهای جمع آوری کمکهای جنگی شرکت کنند . از این شش سرباز ، سه سرباز در نبرد بعدی کشته می شوند و تنها سه نفر از آنها به اسامی رنه گاگنون ، جان برادلی و ایرا هیز به کشور باز می گردند و ...

وقتی تیم آماتور هاکی آلاسکا دریک چالش بزرگ می پذیرد که با تیم بزرگ نیویورک مسابقه بدهد،تمام مردم شهر باید اختلافشان را کنار بگذارند و به عنوان یک شهر کوچک در مرکز یه اتفاق تلویزیونی قرار بگیرند…

این فیلم زندگی دونده ی معروف 1970 یعنی "استیو پرفونتین" رابه تصویر میکشد. از دوران جوانی تا زمانی که به دانشگاه رفت و با مربی افسانه ای، "بیل باورمن" آشنا شد...

«کوین لومکس» (کیانو ریوز) یک وکیل مدافع جوان، بی‌باک و شکست ناپذیر ساکن شهری کوچک در فلوریدا است. او توسط قدرتمندترین شرکت حقوقی دنیا در نیویورک استخدام می شود و با وجود مخالفت مادرش که نیویورک را شهری پر از فساد می داند پیشنهاد کار را پذیرفته و بهمراه همسرش به نیویورک می رود. اما بزودی همسرش شروع به دلتنگی می کند و اسرار دارد که برگردند اما کوین در شعل جدیدش غرق شده و توجه کمتری به همسرش دارد. همسرش پس از مدتی اشباحی اهریمنی را در اطراف خود می بیند و رفته رفته دچار جنون می شود. او روزی ادعا می کند که رئیس کوین، «جان میلتون» (آل پاچینو) به او تجاوز کرده، اما در همان روز میلتون بهمراه کوین در دادگاه بوده است. کوین همسرش را در یک مرکز روانی بستری می کند اما پس از اینکه همسرش خودکوشی می کند و مادرش حقایقی وحشتناک را در مورد میلتون بیان می دارد کوین در می یابد که میلتون خودِ شیطان است و نقشه های هولناکی برایش دارد...

با ورود به شهر جدید ، کودکی برای محافظت از خود تظاهر به کر بودن می کند - حیله ای که آنقدر خوب کار می کند که بیست سال نگهبان همه اسرار شهر است...

بتی برودریک ، به دلیل شلیک کردن به همسر سابقش و همسر او دادگاهی می‌شود ...