"شالو" مصمم است برای خود شغلی دست و پا کند ، به همین دلیل به کارخانه "خانا" رجوع می کند . او با پسر صاحب کارخانه "دو" برخورد کرده و تصور می کند او راننده است . آنها با لباس مبدل به کشاورزان فقیر کمک کرده و پس از مدتی عاشق یکدیگر می شوند ...

یک زن جوان طبقه متوسط که رویای شهرت بالیوود را در سر می پروراند، در مثلث عشقی بین دوست دوران کودکی خود و یک بازیگر مشهور گرفتار می شود.

کدارنات یک مرد ثروتمند است که کلی دشمن نیز دارد. یک روز یک راننده تاکسی به نام دیلهر سینگ ، زندگی وی را نجات می دهد اما خودش از بین می رود . کدرنات به پاس قدردانی از او متعهد می شود تا از بیوه او مراقبت کند ...

دو برادر با هم متحد میشوند که قاتل پدرشان که یک مرد شرور است را مجازات کنند .