پیپنو، پسر چوپانی سیسیلی در باریا زندگی می کند؛ شهری نزدیک پالرمو مرکز سیسیل که هم به خاطر عمارت های تاریخی اش شهرت دارد و هم به دلیل ارتباطات مافیایی اش. چیچو، پدر پپینو، نخستین فردی است که در ایتالیای فاشیست، در این شهر خواندن و نوشتن یاد می گیرد و با سواد شدنش برای مقام های محلی دردسرآفرین می شود. در شهری تحت تسلط دموکرات های مسیحی که سعی دارند کاری به کار مافیا نداشته باشند، پسر هم به دنبال پدر هم به حزب کمونیست می پیوندد . پیپنو، برخلاف میل والدین مانینا، دختر زیبای محله، با او ازدواج می کند ولی به خاطر شرایط دشوار اقتصادی مجبور می شود به فرانسه برود. در بازگشت، به شورای شهر می پیوندد و در حالی که علیه فساد در شهرداری، نطق های آتشین ایراد می کند، پسرش شور و اشتیاقی خاص به سینما نشان می دهد...

داستان مبتنی بر واقعیت در مورد نبرد سیاسی که در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 علیه مافیا در سیسیل به راه افتاد. چز پالمینتری در نقش جیووانی فالکونه، دادستان جنگ صلیبی بازی می کند که سعی داشت از رد پول به عنوان راهی استفاده کند...

کریستین را دنبال می کند که در محله ای متروک در حومه رم زندگی می کند و ظاهراً قدرت درمان مردم را با دستان خود دارد.

قبایل باید قدرت برتر فلسطینیان را شکست دهند: "اکنون پادشاهی را برای رهبری ما تعیین کنید، مانند همه ملل دیگر." (اول سموئیل، 8:5)