یک پسر دبیرستانی به دختری از تیم تشویق کنندگان مدرسه پول میدهد تا نقش دوستش را بازی کند و از این طریق چهره خوبی از خود به بقیه نشان دهد ...

«اد کرین» آرایش گر باوقاری است که شک برده همسربی تفاوت و الکلی اش، «دوریس» با رئیس اش رابطه دارد. «اد» نقشه ی حق السکوتی را می کشد که امیدوار میباشد به کمک آن، هم پول زیادی به جیب بزند و هم انتقامش را بگیرد.

بچه دایناسوری یتیم که توسط میمون ها بزرگ شده است، بعد از خراب شدن محل زندگی خانواده اش زیر بارش سنگ های آسمانی، سفری دشوار را آغاز می کند تا به سرپناهی مناسب برسد.

زمانی که یک غریبه، آگی رز، شریک سابق، به طور غیرمنتظره ای در آغوش او می میرد، وضعیت غم انگیز یک فروشنده بیمه تغییر می کند ...

«جف لبووسکی» (بریجز) آدم بی کار و بی عاری است که در لس آنجلس زندگی یک نواختی دارد. تا این که یک روز بعدازظهر، وقتی دو نفر قلدر به خانه ی ویلایی «جف» حمله می کنند و او را کتک می زنند مسیر زندگی اش تغییر می کند. دلیل این حمله آن است که «جکی تری هورن» (گازارا)، مقداری پول به همسر مردی به نام «جف لبووسکی» قرض داده و قلدرها اشتباهی به سراغ یک «جف لبووسکی» دیگر آمده اند.

"رابرت" دربان هتل مجللی به مالکیت "خانم دوبرو" میباشد.او به "رابرت" خبر می دهد بازرسی بطور مخفیانه به هتل می آید.اگر او کارهای خود را به خوبی انجام دهد ممکن است ترفیع بگیرد و وقتی برای سپری کردن با پسرهای خود "برایان" و "کایل" بدست آورد.اما سارقی شرور به همراه اورانگوتانی آموزش دیده وارد هتل می شود و...

«لوسی» (بولاک) که در بلیت فروشی قطار شهری کار می کند، در آرزوی ازدواج با «پیتر» (گالاگر)،یکی از مسافران است. روزی «پیتر» به داخل ریل های قطار می افتد و «لوسی» او را نجات می دهد. اما «پیتر» بر اثر شدت ضربه به حال اغما می رود. خیلی زود همه او را نامزد «پیتر» می پندارند و «لوسی» نیز ابتدا سعی می کند واقعیت را بگوید اما بعدتر از بازی در نقش نامزد «پیتر» لذت هم می برد...

دهه ی 1950. «نورویل بارنز» (رابینز) مرد کندذهنی اهل ایندیاناست که با کوشش و تقلا، کاری در شرکت بزرگ هادساکر گیر می آورد. او پس از خودکشی رئیس شرکت با توطئه ی مشاور شرکت، «سیدنی ج. ماسبرگر» (نیومن) به مقام ریاست می رسد. اما، برخلاف انتظار «ماسبرگر»، محصول جدید پیشنهادی «بارنز» - هولاهوپ - یکی از موفق ترین و پرفروش ترین محصولات شرکت از آب درمی آید.

روٍث تبدیل به یک قهرمان بیسبال میشود ولی از دید اطرافیانش او یک قهرمان بحساب نمی آید و ...

معاون فرمانده پلیس (برندا جانسون) به علت داشتن تواناهایی های بسیار بالا به بخش قتل پلیس لس آنجلس منتقل میشود. توانایی ذاتی او خواندن ذهن مردم و گرفتن اعتراف باعث شده تا سخت ترین پروندها را به او واگذار کنند...