داستان فیلم « دیدار » درباره خواهر و برادری علاقه مند به دوربین به نام بکا ( اولیویا دی یانگ ) و تیلر ( اِد آکسنبولد ) می باشد که مادرشان به دلیل اینکه مدتی در کنار آنان نخواهد بود، آنها را نزد پدربزرگ و مادربزرگشان در منطقه پنسیلوانیا می برد. بکا و تیلر هرگز پدربزرگ و مادربزرگشان را ملاقات نکرده اند و این اولین دیدار آنان به شمار می رود. همه چیز در اولین برخورد به خوبی پیش می رود تا اینکه دو متوجه می شوند پدربزرگ و مادربزرگشان آنطور که انتظار داشته اند آدمهای عادی و خوش برخوردی نیستند و حتی می توانند بسیار ترسناک باشند. …

بازیگری میانسال که زمانی نقش یک ابرقهرمان محبوب به نام «بردمن» را بازی میکرده، اکنون میخواهد با حضور در نمایشی در برادوی که از روی داستانی کوتاه نوشته ریموند کارور تولید شده، شکوه ازدسترفته خود را بازیابد...

در شهری مملو از بی عدالتی، پلیس سابق بیلی تاگارت به دنبال تسویه حساب و انتقام از قدرتمند ترین فرد شهر، شهردار نیکلاس هاستتلر است، کسی که او را دور زد و برایش پاپوش دوخت و .....

کارمند شرکتی وظیفه دارد یک ستاره راک غیر قابل کنترل بنام «آلدوس اسنو» را برای اجرای کنسرت از انگلستان به لس آنجلس بیاورد...

تری و آلن دو همکار در پلیس نیویورک هستن که هیچ کس در اداره به آنها اهمیت نمیدهد و اکثر اوقات آنها صرف نگاه کردن به یکدیگر و پشت میز نشینی می گذرد. تا اینکه تری از این وضعیت خسته می شود و تصمیم میگیرد کاری کند که همه به آنها افتخار کنند . بنابراین این دو پلیس بی تجربه سعی می کنند تا ماموریت هایی را به عهده بگیرند که خطر و هیجان بیشتری در آن وجود دارد.اما انجام این ماموریت ها برای گروهی که یکی از آنها از همیشه اسلحه ی چوبی به جای سلاح واقعی استفاده می کند جالب به پیش نمی رود.

الیزابت پس از یک جدایی دردناک از محبوبش، تصمیم گیرد تا برای پشت سر گذاشتن زندگی و خاطرات تلخ گذشته اش ‏در داخل آمریکا سفر کند. وی همزمان با کافه دار جوانی به نام جرمی آشنا می شود و برای درآوردن خرج سفر شروع ‏به پیشخدمتی می کند. الیزابت در محل کار خود با مشتریان مختلفی-‏‎ ‎که آرزوهایشان بزرگ از خودشان است- آشنا می ‏شود، از جمله یک افسر پلیس غمگین و همسرش که او را به خاطر مردی دیگر ترک کرده و هنرپیشه ای که مرتباً ‏بدشانسی می آورد و سعی دارد تا نظمی به کار خود بدهد. او پس از برخورد با این افراد تنهایی عمیق، خلاء و استرس ‏را شناخته و درمی یابد که سفر را باید از اعماق روح خود آغاز کند…‏

چند دوست بطور تصادفی به یک پروژه سری که در آن روی انسان آزمایشاتی انجام می دهند تا آنها را به سلاح تبدیل کنند , برمیخورند و دانشمندی آنجاست که ادعا میکند دنیا در معرض جهش انسانی قرار دارد و ...

داستان سریال درباره یک جراح موفق مغز و اعصاب به نام «دکتر جیسون کول» است که تلاش میکند تا شخصیت دومی را که شب ها به آن تبدیل میشود، کنترل کند. او شب ها به یک قاتل خطرناک به نام «ایان پرایس» تبدیل میشود.